قلمم همیشه مینوشت اما رقص نداشت ساخته یه ذهن صنعتی بود نه ثمره یه عشق دلی اما موهای پریشان طُ قلمم را شیدا کرد
مست کرد
و بی تاب کرد
دیگر کافی است چشمانت را روی پرده خیالم به تصویر بکشم قلمم میشود رقاص شورنوازی های دلم
با هر نتِ مهرِ طُ آهنگی میسازم به بلندای یک سمفونی بی پایان به رهبری یک دلِ دیوانه...
وقتشه تو این سمپوزیم روی یک صندلی بشینی و تمام سالن رو با عطرِ احساست پر کنی حالا میبینی چه غوغایی برایت میکنم تک تک انگشتانم را روی کلاویه های پیانویی از صدای طُ فرود میارم چه کنسرتی شود...
عطر طُ در فضا...
صدای طُ بر دلم...
و حضور ابدیت در قلبم...
#معین_رضایی
- شنبه ۲۶ آبان ۹۷